کد مطلب:133233 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

فرود در کربلا
از این به بعد، صحنه ها عوض می شود و افراد خشن و بی ادبی مأمور «انجام وظیفه!» می شوند. مردی كه از طرف ابن زیاد، نامه برای حر آورده كه امام حسین علیه السلام را در سرزمین بی آب و علفی متوقف سازد، هنگام ورود، بدون آنكه به امام سلام و اعتنا كند، مأموریت خود را به حر ابلاغ كرد. وی علاوه، مأموریت داشت كه مراقب حر باشد. این مأموریت، حكایت از آن دارد كه گزارش هایی راجع به نرمش های حر به ابن زیاد رسیده بود. این مأمور با «زهیر بن قین» آشنایی داشت. زهیر به او گفت:

- الهی بمیری! این چه كاری است كه در پیش گرفته ای؟

- از امام خود پیروی و به بیعت خویش وفا می كنم.

- نه چنین است. خود را هلاك كردی و برای خود ننگ خریدی. امام تو از آنهاست كه خدا درباره شان فرموده: «و جعلناهم ائمة یهدون الی النار...» [1] .


حر كه خود تحت نظر قرار گرفته بود، امام را مجبور به توقف كرد. زهیر به امام گفت: جریانات بعدی سخت تر خواهد بود و اگر همین جا با این عده بجنگیم آسانتر از جنگ با عده فراوانی است كه بعد از این خواهند آمد. امام فرمود: «من به جنگ آغاز نمی كنم» و فرود آمد.

این جریان كه در روز دوم محرم سال 61 هجری اتفاق افتاد، فاجعه ی عاشورا را به دنبال داشت. گزارش فوق، كه صحنه ای از رویه ی مسالمت آمیز امام را برای ما مجسم می كند، در عین حال، این سؤال را پیش می آورد كه چرا امام برای جلوگیری از خطرات آینده، از هم اكنون به پیشگیری دست نزد؟! و آیا این، خود یك نوع تسلیم در برابر دشمن نبود؟!

جواب این سؤال، بسیار روشن است: امام كه برای جنگ نیامده بود! او به طوری كه گفتیم: طبق دعوت قبلی و به مقتضای وظیفه ی وجدانی، شرعی و اخلاقی، به كوفه می آمد؛ و تازه او اگر دست به جنگ می زد، با شرایطی كه موقعیت سوق الجیشی او داشت؛ با كنترل راه ها و قطع عبور و مرور، به هیچ وجه احتمال پیروزی نداشت. از كربلا تا كوفه راهی نیست، فوری برای سركوبی او لشكر می آمد و قوای او را در هم می شكست، آنگاه چه می شد؟ همه جا سخن از آن می رفت كه وی بدون ارزیابی نیروی خویش و تنها بر اثر یك هیجان آنی و بدون تدبیر دست به جنگ برده است؛ ولی او شروع به جنگ نكرد و تا آخر نیز بر همین شیوه عمل كرد و در روز عاشورا نیز، برای دفاع از جان و حرم خویش می جنگید.


[1] قصص / 41.